زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای با خـبر ز درد و غـم بیشمار من! برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من رفـتی ز دیـدۀ من و، از دل نمیروی حس میکنم همیشه تویی در کنار من شیرینی حیات من، ای بَضعَةُ الرّسول! تلـخست با غـمت همه لیل و نهار من خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من گریَم از اینکه طول کشد روزگار من مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک افتد ز گریه، غـصّۀ دیگر به کار من خواهم ز کودکان تو پنهـان گـریـستن اما غـمـت ربوده ز کـف اخـتـیار من این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر کـمـتـر به قـتـلگـاه تو افـتـد گـذار من |